سفارش تبلیغ
صبا ویژن
روزى را با دادن صدقه فرود آرید . [نهج البلاغه]

سفره ی اذون

مامان خونه با بابای خونه هر روز با هم جر و بحث شون می شه!!!

سر چی؟... الان می گم...

مامان خونه دوست داره بابا بدونه که ایشون روزشون رو چطور گذروندند! و اما بابای خونه اصلا دوست نداره درباره ی کارش تو خونه توضیحی بده!!!

تا اینجا قضیه مشکلی نیست...

مشکل وقتی شروع می شه که هر دو به اصل هر چه برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند!!! شدیدا پابند می شن! یعنی مامان می خواد بابا هم توضیح بده و بابا هم تمایلی به شنیدن حرفای مامان نشون نمی ده!!

.

.

بهش می گم: رفتی ایران خودرو؟ چی شد؟ چی گفتند؟!!

بعد از 5 دقیقه دوباره بهش می گم: که اینطور!! چه خوب!! پس ان شائ الله درست شد؟!!

.

.

با تعجب و تفکر نگام میکنه... می فهمه منظورم چیه... می خنده و بعد برام توضیح می ده!!

به مامان می گم: یاد گرفتی؟! می خنده می گه: فکر کنم!!!!.

.

.

فردا باز دوباره همون آشه و همون کاسه!!!

 




موذن ::: سه شنبه 85/8/30::: ساعت 1:28 عصر

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 5


بازدید دیروز: 7


کل بازدید :234543
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
موذن
سلام. موذن منم. یه نسل سومی معمولی! اذان می گم اما فقط وقتی که می خوام خودم نماز بخونم. متولد 62 ام. نوشته هام حرف چشمامه و دلم! قصه ی همین دور و براست!
 
 
>>لینک دوستان<<
 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<